سال نو بر شما مبارک دوستان عزیز!
برایتان از آن خداوندی که همه چیز در دست با کرامت اوست بهترین ها را آرزو می کنم .
شاد باشید و سلامت و توفیق همراه همشگیتان .
باری در آخرین روزهای زمستان یعنی 25 اسفند 97 توفیق دست داد و از زادگاهم دیدن کردم .اینجا همان جایی است که سابقا دریاچه پریشانش می گفتند ! آن روزها که در اوج بود و پر آب در محاصره نیزارها و صدای دل نشین پرندگان که همین روزها موسم تخم گذاریشان شروع می شد .چه همهمه ای بر پا می شد از شور و ولوله و صدای زندگی
تصاویر از روبروی کوه بزی و در جاده ملا اره به فامور گرفته شده است ادامه مطلب...
علیرغم گرفتاری های روزمره باز هم خداوند توفیق عنایت فرمود که امسال هم به روستایمان بروم و در مراسم شب عاشورا شرکت داشته باشم.
مثل سال های گذشته جوانان فعال آبادی با مختصر وجوهی که جمع آوری کرده بودند توانسته بودند مجلس آبرومندی تهیه ببینند. عمده مردم آبادی در حسینیه حضرت سید الشهدا جمع شده بودند. افرادی هم از آبادی های دیگر و حتی روستاهای دیگر به حسینیه آمده بودند.مراسم زیارت عاشورا ،سینه زنی و زنجیر زنی با مداحی گرم و دلنشین برادر زاده ها و خواهر زاده ام انجام شد.انصافا جوانان و نوجوانان و خردسالان شرکت پرشوری داشتند .
شب های تاسوعا و عاشورا برای مردم آبادی ما خاطره انگیز ترین مواقع سال است، آبادی ما به پاره ای دلایل دارد خالی از سکنه می شود .عمده جوان ها به شهرهای اطراف از جمله شیراز و کازرون و بوشهر مهاجرت کرده اند . این ایّام که می شود با استفاده از فرصت و تعطیلی مشاغل ، توفیق نصیبشان می شود تا به آبادی برگردند،یعنی آبادی ما شلوغ ترین روزها را تجربه می کند. چه حیف که بهره برداری مطلوب را از این فرصت کم نظیر نداریم .اهالی در حد بضاعت نذورات خود را در راه آقا ابا عبدالله علیه السلام تقدیم می کنند. افرادی شام و ناهار عزاداران را تقبل می کنند ،برخی آب و شربت و برخی هم شیر و کیک و ،،،و هرکس به نوعی ارادت خود را به این مراسم عزیز نشان می دهد.
معمولا هرساله آقایانی از وعاظ و روحانیون یا اساتید علمی در این مراسم برای مردم در خصوص قیام عاشورا صحبت دارند. اما امسال جایشان خالی بود. ادامه مطلب...
راستش هم ولایتی های گرامی ،مدتهاست که می خواهم بی پرده و خودمانی تر با هم درد دل کنیم .این چیزهایی که میگویم بارها در لفافه و نکته و کنایه و یا هرترفندی که در دیار خودمان بلد شده ام و یا در جاهای خیلی دورتر یاد گرفته ام در برخی معاشرتها به شما ها و خصوصاً دوستان عزیزی که مثل خودم ادّعای روشن فکری دارند تا آن جا که گفتگو های 5+1 از ابتدایی ترین بحثهای روزمره شان است مطرح کرده ام. ولی متاسفانه این جور که پیداست علیرغم اینکه خیلی ها با آن موافقند ،قرار نیست حداقل در گذر نسل ما توجهی به آن بشود. و لاجرم هی حرص خورده ام، اوف کشید ه ام و در آخر هم راه به جایی نبرده ام.
لازم به گفتن نیست من هم به نوبه ی خود از این همبستگی و ابراز محبت بی کران شما به یکدیگر غبطه می خورم ، اما در کنار آن نمی دانم باید به برخی از این رسم و رسومات و در یک کلمه فرهنگ و سنّت گذشته خودمان بالید و یا آن که بایستی از مضرّاتش شرمگین شده ، سر در گریبان فرو برد. بطور مثال ،وقتی می بینم وقتی فردی از طایفه به مشکلی دچار می شود و اکثرمان، خود را از او قایم می کنیم تا از درد و گرفتاریش نشنویم و حتی اگر گاهی به سراغمان هم بیایند که قدمی برداریم ،به بهانه های مختلف طفره می رویم و هزار جور بهانه برای انجام ندادنش جور می کنیم،
اما به فرض اگر همین شخص ،ناگهان چشم برهم گذاشت و به دیار ابدی سفر کرد چه رشادتها که از خود بروز نمی دهیم
می خواهم در خصوص مهاجران افغانی بگویم . این که حالاچگونه و چطور فوج فوج به کشور ما وارد می شوند بماند و ماهم کاری به آن نداریم و نمی توانیم داشته باشیم!
به هرحال این بیچاره ها انسانند،پس از ورود به خاک ما برای ادامه زندگی در یک کشور غریب مجبورند دنبال شغلی باشند و سر پناهی .
از هیچ کاری هم ابا ندارند و انصافا همه می دانیم برخی از کارهایی که بواسطه ویژگی های خاص جسمی انجام می دهند خصوصاَ در امور ساختمانی و بنایی ، از عهده بسیاری از کارگران توانمند ما هم خارج است. ادامه مطلب...
امروزه هر روز بیش از پیش ،موضوع محیط زیست و طبیعت در صدر خبرها و کانون توجهات قرار می گیرد و این جای خوشوقتی است. راستش زمان ما از این خبرها نبود .یادم نمی آید چه در طفولیت و چه دوران دبستان و دبیرستان، چه در کتاب ها و چه توسط معلمین ، تاکیدی ویژه به ما شده باشد به حفظ محیط زیست و احترامی که لازم است ما آدمیان که یکی از گونه های زیستی موجود در کره زمین هستیم به سایر موجودات داشته باشیم .
در صحرا که به سایر جنبندگان روی زمین برخورد داشتیم بدون تعارف چیزی بجز حذف آنها از صحنه در تصورمان نبود.اگر ماری را در جنگل می دیدیم سزایش کشتن بود مگر اینکه از دستمان بگریزد ودر بوته یا درخت و یا صخره ای پناه گیرد و از دیدمان محو شود. یا خرگوش ها که از دست آدمی زادگان در امان نبودند و گاه جهت استفاده خوراکی شکار می شدند و گاه به منظور تفریح و سرگرمی. کبک ها و کبوترها و سایر پرندگان هم وضع بهتری نداشتند و دیدنشان تنها چیزی را که به ذهن تداعی می کرد کباب خوشمزه آن ها بود. سایر وحوش هم هر کدام وصفی دیگر... ادامه مطلب...
سرحد کوه بیل ،یورد غرغری از منظر درخت بید چشمه بیدمزراع/تصویر از لای تنه درخت بید های یورد بید مزراع گرفته شده است. ادامه مطلب...
علیرغم این که به سرحد کوه بیل فوق العاده علاقه مند هستم ،منتهی به دلایلی کمتر توفیق حاصل می شود که از آن جا دیدن داشته باشم.اما به هرحال سعی می کنم حداقل در فصل بهار و خصوصا اریبهشت ماه از آن جا دیداری تازه کنم و با مشاهده زیبایی های کوه بیل خاطرات دوران کودکی و نوجوانیم را مرور کنم.امسال جمعه 17 اردیبهشت ماه به دعوت عموزاده هایم از صبح زود با جمع و جور کردن مختصر تدارکاتی راهی سرحد شدم.کوه بیل را همچنان زیبا و دوست داشتنی دیدم.اما به وضوح بی پناهیش را در برابر هجوم انسانی مجسم دیدم. راستش از وقتی که بهار آغاز می شود با رویش اولین سبزه ها ،سیل هجوم طبیعت دوستانی که دوست داشتنشان را با نابود کردن طبیعت به اثبات می رسانند نیز آغاز می شود. ......
بوته جاشیر حیوانی غرق در گل /بلندی های واقع در شرق چشمه مربوک /کوه بیل ادامه مطلب...
ساعت موبایل را که برای موقع نماز صبح تنظیم کرده ام صدایش در نمی آید و قالم می گذارد . اما من با صدای قوقولی قوقوی خروس صاحب خانه از رخت خواب کنده می شوم و با عجله به حیاط منزل می آیم . به !چه هوای تمیزی!
نمایی از طبیعت بهاری فامور/دامنه کوه بزی واقع در جنوب شرقی روستای هلک کازرون
کلید را درون قفل در می چرخانم و خُرد و خمیر و سرخورده از محیط بیرون، خود را به درون منزل می افکنم. هنوز لختی نیاسود ه ام که همسرم کارت دعوتی را جلو چشمم می گیرد .کارت عروسی یکی از بستگان است.چشمانم سیاهی می رود ... ای وای خدا دوباره ...
خبر عروسی مایه مسرت و شادی است .چه کسی از شادی بدش می آید؟ وقتی می بینی یکی از دوستان و یا آشنایان و بستگانت پیوندی مقدس و مبارک را جشن می گیرند، شما هم در این شادی خود را سهیم می بینی و برایشان دعا می کنی و از خداوند خوشحالی و سفید بختی و عاقبت بخیری آنها را آرزو می کنی. سوای این، مختصر هدیه ای هم به عروس و داماد تقدیم می کنی که گاه شاید اندازه پول شامت هم نباشد! اما من حال و هوای کسی را دارم که آماده می شود در میدان کارزار به نبردی نابرابر تن دهد. ادامه مطلب...
23بهمن ماه امسال توفیقی دست داد تا به اتفاق خانواده از زادگاهم دیار فراموش شده پریشان دیداری داشته باشم . سفرمان مزین شد به نزولات جوی و بارش ملایم برف و باران که خاطرات جالبی را برایمان رقم زد .تصاویر زیر را همسرم در طول مسیر با دوربین موبایل از مناظر کنار جاده برداشته است.
تصویری از روستای پریشان و اندکی دورتر روستای هلک.تصویر از بالای کوه شمال دریاچه پریشان (ابتدای جاده جدید در دست احداث طایفه مالکی )برداشته شده است ادامه مطلب...