کلید را درون قفل در می چرخانم و خُرد و خمیر و سرخورده از محیط بیرون، خود را به درون منزل می افکنم. هنوز لختی نیاسود ه ام که همسرم کارت دعوتی را جلو چشمم می گیرد .کارت عروسی یکی از بستگان است.چشمانم سیاهی می رود ... ای وای خدا دوباره ...
خبر عروسی مایه مسرت و شادی است .چه کسی از شادی بدش می آید؟ وقتی می بینی یکی از دوستان و یا آشنایان و بستگانت پیوندی مقدس و مبارک را جشن می گیرند، شما هم در این شادی خود را سهیم می بینی و برایشان دعا می کنی و از خداوند خوشحالی و سفید بختی و عاقبت بخیری آنها را آرزو می کنی. سوای این، مختصر هدیه ای هم به عروس و داماد تقدیم می کنی که گاه شاید اندازه پول شامت هم نباشد! اما من حال و هوای کسی را دارم که آماده می شود در میدان کارزار به نبردی نابرابر تن دهد. ادامه مطلب...
تاریخ : جمعه 94/12/28 | 5:13 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()