f=e="t ابوالفضل ابوالحسنی - بر بلندای کوه بیل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
"بر بلندای کوه بیل"

حاج نادر ریاحی و صندوق قرض الحسنه خدام الحسین

مدیرکل اسبق اوقاف فارس

صندوق قرض الحسنه خدام الحسین که می خواهم راجع به آن بنویسم در اواخر سال 1375تشکیل گردید و بعدها به شرگت تعاونی اعتبار تغییر نام پیدا کرد،در حال حاضریکی از فعالترین تشکل های تعاونی اعتباری  در استان فارس است که با جلب مشارکت و گرفتن حق عضویت از کارکنان ادارات و بقاع متبرکه فارس در زمینه پرداخت وام های قرض الحسنه به آنان فعالیت می کند و خدای را شکر در حال حاضر با چندین میلیارد سرمایه نقدی،گام های موثری را در جهت رفاه حال کارکنان و گشودن برخی گره ها و رفع تنگناها برداشته است .

اگر بخواهم از مهم ترین عواملی که باعث تشکیل و ادامه کارصندوق شد ذکری به میان آورم  بی شک در مرتبه اول باید از جناب " حاج نادر ریاحی "مدیر کل وقت اوقاف فارس نام ببرم. مدیرکل لایقی که بدون تعارف منشا خدمات زیادی در فارس بود و البته مهمترین وزیباترین کاری را که می شود به او نسبت داد ،کادر سازی و تربیت نیروی انسانی  بود که متاسفانه خیلی از مدیران به این مهم توجهی ندارند.بنده همواره خودم و همه موفقیت هایی را هم که در تشکیلات اداری بدست آوردم مرهون همان سیاست اداری جناب ایشان می دانم.

ادامه مطلب...




تاریخ : جمعه 99/2/5 | 6:50 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

چندروز پیش با این تکنولوژی جدید ارتباطی پیامکی برآیم آمد که : "سود تعاونی ... به حساب شما واریز شد ."

از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم! خصوصا این که چند روزی بود جیب هایم رنگ پول به خود ندیده بودند

.با حالتی بی قرار در منزل قدم می زدم ،روی مبلمان منزل ورجه وورجه می کردم ،آوازهای محلی می خواندم و خلاصه علیرغم تذکرات پی در پی عیال، تاب نشستنم نبود.باور کنید اهل منزل به زحمت توانستند کنترلم کنند ... ،هنوز از  آن حال و هوا خارج نشده بودم که تلفن های همکاران بازنشسته ام شروع شد :پیام بهت رسید ؟ چقد به حسابت واریز کردن ؟بازم میدن ؟ اون وقت تا حالا چرا از این خبرا نبود ؟!)و بیشتر با تمسخر(

داستان از این قرار بود که یکی از شرکت های تعاونی اداره مان که سالیان زیادی در آن مسئولیت اجرایی داشتم و در حال حاضر چندی از دوستان گرامیم مدیریت آن را بعهده دارند ،از طریق پیامک به اطلاع اعضا رسانده بودند  که سود شرکت .... به حساب آن ها واریز شده است.

به این که آیا شرکت مذکور  قابلیت سود دهی دارد یا خیر و این که از بابت این سود کذایی چقدر به حساب اعضا واریز شده است هم کاری ندارم. چرا که در طول آن سنوات متمادی که به اتفاق چند نفر از دوستان با همت و کم توقعم آن جا را اداره می کردیم به زحمت مداخل و مخارجش موازنه می شد ،چه رسد به سوددهی آن! و البته تنها بهره ی مجموعه ما که مشوق ادامه ی راهمان بود رضایت مندی اعضای شرکت بود و دعای خیر آن ها که حقا به آن ایمان داشتم و نتیجه آن را در زندگی روزمره دیده ام و پس از گذشت سال ها همچنان به آن امیدوارم.انشاءالله که این رضایت مندی برای گردانندگان فعلی هم پابرجا باشد. اما این ماجرا مرا به یاد داستانی انداخت که در اوایل پیروزی انقلاب اتفاق افتاده بود:

نقل می کنند در آن زمان، واحد سیار صدا و سیما برای تهیه گزارشی از خدمات ارائه شده از پرتو انقلاب اسلامی به یکی از روستا های منطقه ما رفته و شروع به مصاحبه با اهالی می کنند .هر کدام از اهل آبادی به فراخور اطلاع و دانش خود از برکات انقلاب می گویند :یکی از آب لوله کشی و دیگری از احداث جاده جدید به همت جهاد سازندگی و دیگری هم از برپایی کلاس نهضت سوادآموزی و ....که انصافا در آن زمان و با توجه به محدودیت اعتبارات و امکانات ،اقدامات خوب و قابل توجهی هم انجام شده بود.

 تا این که در آخر کار میکروفن را به دست پیرزن کهن سالی می دهند که بسی مشتاق بود او هم  چون سایرین از حسنات انقلاب بگوید. آن بنده خدا تنها اقدام ملموسی را که به واسطه انقلاب در ذهنش داشت، چند برگ کوپنی بود که به او اختصاص داده بودند تا با آن سهمیه قند و شکر و آرد ماهانه اش را تامین کند.

این بود که رو به دوربین با صدای لرزانی گفت: ننه !من فقط می خوام از سران رژیم پدر سوخته قبلی بپرسم اون وقت تا حالا کوپن های ما را چطوری هپولی می کردین!!!؟

-هپولی: مالی که یک جا بلعیده شود ،ناپدید شود ....






تاریخ : پنج شنبه 96/2/14 | 7:26 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مینی ویکی نت