f=e="t حاج نادر ریاحی وصندوق قرض الحسنه خدام الحسین/خاطرات محمد صادقی - بر بلندای کوه بیل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
"بر بلندای کوه بیل"

حاج نادر ریاحی و صندوق قرض الحسنه خدام الحسین

مدیرکل اسبق اوقاف فارس

صندوق قرض الحسنه خدام الحسین که می خواهم راجع به آن بنویسم در اواخر سال 1375تشکیل گردید و بعدها به شرگت تعاونی اعتبار تغییر نام پیدا کرد،در حال حاضریکی از فعالترین تشکل های تعاونی اعتباری  در استان فارس است که با جلب مشارکت و گرفتن حق عضویت از کارکنان ادارات و بقاع متبرکه فارس در زمینه پرداخت وام های قرض الحسنه به آنان فعالیت می کند و خدای را شکر در حال حاضر با چندین میلیارد سرمایه نقدی،گام های موثری را در جهت رفاه حال کارکنان و گشودن برخی گره ها و رفع تنگناها برداشته است .

اگر بخواهم از مهم ترین عواملی که باعث تشکیل و ادامه کارصندوق شد ذکری به میان آورم  بی شک در مرتبه اول باید از جناب " حاج نادر ریاحی "مدیر کل وقت اوقاف فارس نام ببرم. مدیرکل لایقی که بدون تعارف منشا خدمات زیادی در فارس بود و البته مهمترین وزیباترین کاری را که می شود به او نسبت داد ،کادر سازی و تربیت نیروی انسانی  بود که متاسفانه خیلی از مدیران به این مهم توجهی ندارند.بنده همواره خودم و همه موفقیت هایی را هم که در تشکیلات اداری بدست آوردم مرهون همان سیاست اداری جناب ایشان می دانم.

بد نیست اشاره کنم که در پنج شش سال پیش که البته تاریخ دقیقش را یادم نیست این تعاونی بعنوان یکی از تعاونی موفق ،به کنگره تعاونی های برتر کشور که به همت وزارت محترم تعاون در تهران برگزار شده بود بود دعوت و مورد تقدیر قرار گرفت .البته این که به فکر افتادم در این مورد بنویسم از باب نمک شناسی و قدرداتی از زحمات و دلسوزی های همه آن هایی است که در کاشتن و رشد و نمو این درخت تنومند و پر ثمر نقش ایفا کردند این ماجرا هم به نوعی زنده کردن بخشی از خاطرات و رخدادهای آن سالهاست.
چقدر زیباست وقتی به این باور برسیم که هر کاری فارغ از منیت و خودپرستی و رقابت انجام شود، قطعا خدا هم نصرتش شامل حال خواهد شد و بنده های خدا قدردان و شکر گزار، نیازی به تبلیغ و اثبات خود هم نیست،اصلا خود خدا اسباب شهرتش را فراهم می کند. و تعز من تشائ و تذل من تشائ .
کما این که بارهاو بارها در خصوص عملکرد و دستاوردهای صندوق خدام الحسین،رضایت خاطر همکاران گرامیم را چه در مواجهه حضوری و چه در جلسات رسمی وغیر رسمی شنیده ام و هنوز هم که هر از گاهی با برخی دوستان تماس تلفنی دارم مراتب قدرشناسی و لطفشان را ابراز می دارند و مورد تحسین آنان قرار گرفته ام . خیلی از برکاتی راکه در زندگی شخصی شامل حال خود و خانواده ام شده است از برکات همان صندوق ودعای خیر همکاران می بینیم و این هم باور خودم هست و هم همسرم. چند سالی است که بواسطه بازنشستگی کمتر از جزئیات فعالیت های تعاونی خبر دارم اگر چه همین مدت پیش گرفتاری مالی داشتم که به لطف خدا و نظر مساعد همان تعاونی ومدیران محترمش در حد امکان همکاری نمودند.
اما مطلبی که اینجا می خواهم به آن اشاره کنم این بود که در طول این سالها همه دوستان عزیز و قدرشناسی که در سازمان با آن ها سر و کار داشتم وفعالیت تعاونی را می دیدند لطفشان صرفاَ شامل حال بنده بود و کمتر به دیگرعزبزانی که در این کار بزرگ نقش داشتند اشاره ای شده است! و به عبارتی برخی دیده نشدند.
یادم نمی آید جایی مکتوب کرده باشم جریان تشکیل صندوق قرض‌الحسنه خدام الحسین را ،
دوسه سالی بود که وارد اداره شده بودم اما یک چیز را به همکاران و مدیران اثبات بودم که به لطف خدای رحمان آماده جان فشانی برای پیشبرد امور اداره هستم این را از دو باب عرض می کنم یکی این که آن وقت ها به حرام و حلال خدا بیشتر فکر می کردم و تمام تلاشم این بود که نانی را که از این راه به دست می آورم طیب و طاهر باشد که جای شکر دارد که تا روزی که در تشکیلات اداری بودم به همین منوال بودم و این چیزی نبود جز لطف خدا، و دیگر این که ازبیکاری و تن پروری که متاسفانه قلیلی از کارمندان به آن آلوده بودند بیزاربودم و همین باعث شد که به اصطلاح امروزی اولیا امور بتوانند روی من حساب باز کنند.
روزی طبق معمول در اتاق کارم مشغول کار بودم که زنگ تلفن روی میزم به صدادرآمد ،گوشی را که برداشتم از آن سوی خط صدای آقای مسئول دفتر مدیریت راشنیدم که گفت جناب مدیرکل شما را احضار نموده است. اهل مدح و ثنا نیستم واین را همه همکارانم می دانستند و برخی به جد معتقد بودند که تمام روابطم بر دافعه است و چیزی به نام جاذبه را نمی شود در وجودم پیدا کرد! اما واقعیتش این آقای مدیر خیلی دوست داشتنی بودند .نه این که بگویم هیچ ایرادی نداشتند، چرا که بجز معصومین علیهم السلام اصلا آدم بدون ایراد وجود ندارد ! اما انصافااز آن آدم های کمیاب بود.
به هرحال با عجله خودم را به دفتر رساندم و به اطاق جناب مدیر هدایت شدم . خوب یادم هست که یازده نفر مدیر ارشد ستادی و بعلاوه مدیرکل و معاونش آنجا حضور داشتند و یک نفر غایب ! پس از جای گیر شدن من در جلسه، جناب مدیرکل ضمن مقدمه کوتاهی از بنده سوال کردند همکاران ما بعضا با مشکلات مالی مواجه میشوند و اهرم قانونی برای کمک به حل مشکل آن ها نداریم، اگر ما بخواهیم یک صندوق قرض‌الحسنه داشته باشیم چکار باید کرد؟هنوز آن خاطره برایم جالب است و یادآوریش شیرین که این قدر مورد اعتماد بالاتربن مقام اداریم قرارگرفته بودم ! گویا طرف صحبت آقای مدیرکل ، کارمند تازه کار بداخلاقی نبود ،بلکه یک کارشناس زبده حسابداری است!
البته آن وقتها حدودا سه سال از شروع بکار من بصورت قراردادی می گذشت که عمدتا هم در حسابداری سپری شده بود. سریع به ایشان عرض کردم خیلی ساده است به شرط دستور جنابعالی و همکاری همین یازده نفر و آن یکی که غایب است.! و مجدداپرسیدند چگونه ؟ و من پاسخ دادم اگر این روسای محترم موافقت کنند برای شروع کار هر کدام 5هزار تومان بدهند (شاید حقوق بنده آن موقعها حدود 20 هزارتومان بود)قضیه حل می شود.
جناب مدیر بلافاصله فرمودند خب آقایانی که با این پیشنهاد موافق هستند صلوات بفرستند ! ( معمولا در این گونه مواقع موافق و مخالف به رسم رعایت ادب و شرع صلوات می فرستند). بله صدای صلوات پرشورآقایان در اتاق جناب مدیر طنین اندازشد! با عجله اسامی حضار را نوشتم و با کسب اجازه مرخص شدم. من در امور اجرایی تردید نداشتم و به عبارتی بسیار قاطع بودم. به اتاقم برگشتم و بلافاصله شروع کردم و اسامی آن مسئولین حاضر و غایب را برای کسر مبلغ توافق شده وارد لیست کردم.
هنوزابتدای کار بودم که صدای زنگ تلفنم بلند شد. برخی مدیران و می شود گفت سه نفر از اثر گذارترین شان که جناب معاون و رییس حراست هم شامل آن ها بودند اعلام داشتند که موافق این برنامه نبوده اند و از من می خواستند که از کسر حقوق آن ها برای این منظور خود داری کنم! و جواب بنده یک کلام بود ضمن عذرخواهی فقط از مدیرکل دستور می گیرم !
و این کم ادعایی نبود در آن روزها و آن اوضاع و احوال و کارمند دون پایه ای چون من! و آن ها هم خوب می دانستند جناب مدیر از آن تصمیم برنمی گردد ..... خدای را شکر فعالیت صندوق شروع شد و بعد از چندی هیئت مدیره آن تشکیل گردید عمده موفقیت مدیرعامل که من بودم علاوه بر پشتیبانی آقای مدیرکل بر می گشت به همراهی و هم دلی تیم قدر هیات مدیره و بازرسین .به یقین عرض می کنم اگر همراهی و حمایت این تیم منسجم نبود قطعا این بار سنگین به سرمنزل مقصود نمی رسید.
از آن ماجراها بیش از بیست و سه سال می گذرد .
یاد میکنم از همه آن دوستان و همکاران بزرگوارم در هیئت مدیره و بازرسین جناب آقای عباس ثابت ،جناب آقای داوود عسکرپور ،جناب آقای کیوان مددی و جناب آقای ابوالفضل ابوالحسنی و همچنین حمایت همه جانبه جناب آقای ایمانعلی زارع از معاونین اداره کل .البته ضمن تشکر از همه این دوستان می شود گفت آقای ابوالحسنی مدت بیشتری را مسئولبت داشتند و انصافا با تدبیری که داشتند در تثبیت صندوق و انجام تشریفات اداری آن در مراجع قانونی نقش برجسته ای را ایفا نمودند.
دست همه این دوستان و آن مدیرکل بزرگ و بیاد ماندنی درد نکند .
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
برای همه دوستان گرامیم هم که اینک در آن مجموعه مسئولیت دارند و از خدمت به همکاران دریغ ندارند آرزوی سلامتی و توفیق دارم
خدا یارو نگهدارشان باد انشاالله
نام نیکی گر بماند زآدمی به کزو ماند سرای زرنگار

 






تاریخ : جمعه 99/2/5 | 6:50 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مینی ویکی نت