کلید را درون قفل در می چرخانم و خُرد و خمیر و سرخورده از محیط بیرون، خود را به درون منزل می افکنم. هنوز لختی نیاسود ه ام که همسرم کارت دعوتی را جلو چشمم می گیرد .کارت عروسی یکی از بستگان است.چشمانم سیاهی می رود ... ای وای خدا دوباره ...
خبر عروسی مایه مسرت و شادی است .چه کسی از شادی بدش می آید؟ وقتی می بینی یکی از دوستان و یا آشنایان و بستگانت پیوندی مقدس و مبارک را جشن می گیرند، شما هم در این شادی خود را سهیم می بینی و برایشان دعا می کنی و از خداوند خوشحالی و سفید بختی و عاقبت بخیری آنها را آرزو می کنی. سوای این، مختصر هدیه ای هم به عروس و داماد تقدیم می کنی که گاه شاید اندازه پول شامت هم نباشد! اما من حال و هوای کسی را دارم که آماده می شود در میدان کارزار به نبردی نابرابر تن دهد. ادامه مطلب...
23بهمن ماه امسال توفیقی دست داد تا به اتفاق خانواده از زادگاهم دیار فراموش شده پریشان دیداری داشته باشم . سفرمان مزین شد به نزولات جوی و بارش ملایم برف و باران که خاطرات جالبی را برایمان رقم زد .تصاویر زیر را همسرم در طول مسیر با دوربین موبایل از مناظر کنار جاده برداشته است.
تصویری از روستای پریشان و اندکی دورتر روستای هلک.تصویر از بالای کوه شمال دریاچه پریشان (ابتدای جاده جدید در دست احداث طایفه مالکی )برداشته شده است ادامه مطلب...
برف کوه بیل این روزها کم کم دارد آب می شود و کوه بیل خود را آماده می کند که به استقبال بهار برود. تصویر از جاده شیراز -کازرون (حوالی خان زنیان )تهیه شده است ضلع شمالی کوه بیل/11بهمن ماه 1394
معمولا هرسال در برنامه دارم که در سالگرد درگذشت پر ابهام آموزگار سالهای دوم و سوم دبستانم مرحوم محمد علی میرشکاری بر مزارش حاضر باشم .17 دی ماه سالگرد سفر غریبانه ی آن عزیز به دیار باقی است . دیروز پنجشنبه 17 دی ماه بود و من به دلایلی این توفیق را نیافتم. به جبران آن امروز جمعه 18 دی ماه، اوائل صبح به اتفاق همسرم به دارالرحمه ی شیراز رفتیم و ضمن طلب آمرزش برای سایر بستگان مرحوم ومن جمله پدر بزرگوار همسرم ، بر مزار آموزگار گرامیم حاضر شدیم. برای روح بلندش طلب آمرزش کردیم و قرائت حمد و سوره . ادامه مطلب...