مراد ،جوان زحمتکشی از آبادی ما بود .خدا بیامرزدش.
واپسین روزهای سال گذشته به دیار دیگر سفر کرد. از خانواده ای آبرومند وریشه دار که در گردش روزگار و بروز برخی اتفاقات ناگوار،دستشان تنگ شده بود. با این همه مراد توانسته بود با کار و تلاش تمام وقت، جلو خانواده و همسر،کم نیاورد. خانه ای و ماشین مرتبی و... دست و پا کرده بود ،اگرچه با قرض و قوله از دیگران .بقول معروف در انظار دوست و دشمن صورتش را با سیلی سرخ نگه می داشت .
تاریخ : چهارشنبه 94/2/9 | 10:47 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()