معمولا هرسال در برنامه دارم که در سالگرد درگذشت پر ابهام آموزگار سالهای دوم و سوم دبستانم مرحوم محمد علی میرشکاری بر مزارش حاضر باشم .17 دی ماه سالگرد سفر غریبانه ی آن عزیز به دیار باقی است . دیروز پنجشنبه 17 دی ماه بود و من به دلایلی این توفیق را نیافتم. به جبران آن امروز جمعه 18 دی ماه، اوائل صبح به اتفاق همسرم به دارالرحمه ی شیراز رفتیم و ضمن طلب آمرزش برای سایر بستگان مرحوم ومن جمله پدر بزرگوار همسرم ، بر مزار آموزگار گرامیم حاضر شدیم. برای روح بلندش طلب آمرزش کردیم و قرائت حمد و سوره . ادامه مطلب...
در دوران تحصیل درمدرسه ابتدایی آموزگاری داشتم که از اهالی روستا و از تربیت شدگان مکتب بنیان گزار تعلیم و تربیت عشایر ،استاد شهیر،مرحوم محمد بهمن بیگی بود . در جوانی به واسطه حادثه ای مشکوک دارفانی را وداع گفت. انشاالله تصمیم دارم در فرصتی مناسب ، بیشتر به او وقضایای پیرامونش بپردازم چرا که حق زیادی بر گردن دانش آموختگان منطقه و خصوصاً طایفه مالکی دارد .
آنچه باعث شد اینجا نامش را بیاورم، از بابت سخت گیریهایی که این مرد بزرگ در جهت رشد و پیشرفت شاگردانش اعمال می کرد وبرای توجیه دانش آموزان درقبال این سخت گیریهاعبارتی را حین درسهایش تکیه کلام قرار می دادو آن هم این بود :
پسرجان چرم را بپا که سگ نبرد...
وداستانش را این جور نقل می کرد(قریب به مضمون): ادامه مطلب...