در بحبوحه عملیات گاهی فکر می کردم که در برابر ترکش خمپاره و گلوله ها ، لااقل در بخشی از بدنم نسبت به دیگر همرزمانم از امنیّت بیشتری برخوردارم ! چراکه بی سیم خودش با توجه به قطری که دارد می تواند همچون زره برای پشتم عمل کند! مخصوصا هنگامی که دستور عقب نشینی داده می شد و مجبور بودیم که مسافت نسبت زیادی را بدویم .
تا اینکه در برهه ای از عملیات با برادر بی سیم چی یکی از گروهانها مواجه شدم .فرمانده گروهانش به فیض شهادت نائل اومده بود و این برادر هم در قسمتی از بدن زخمی . جالب اینجا بود که هنوز بی سیمش کولش بود و آن را زمین نگذاشته بود .اما چه بی سیمی ! بخش قابل توجهی از آن به واسطه اصابت ترکش از دست رفته بود . مقداری سیم به هم پیچیده ویک تکه حلبی و آنتن و گوشی مانده بود! (این برادر رزمنده بنام عزیز ضیائی بعداً به فیض شهادت نائل آمد)
آن وقت به مقاومت زرهی که رویش حساب باز کرده بودم و توهمی که دچار شده بودم پی بردم .
چگونه از نگهدار اصلی غافل و به این تکه حلبی امید بسته بودم?!