f=e="t طایفه مالکی:گذشت، نگینی بر انگشتری(نوشته عزیزقلی باقری نسب) - بر بلندای کوه بیل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
"بر بلندای کوه بیل"

صدای طپش قلب زندانی در پشت میله های زندان ،خواب راازچشم زندانیان ربوده است . آرام آرام، شب درگوشش نجوا میکند که صبح نزدیک است وطناب دار آماده .خورشید می آید تا زندانبان بیدار ودار را آماده مجازات گرداند. چشمها منتظرند اما متفاوت.

دراین سو صدای گامهای مادری می آید که میرود تا بامجازات مجرمی ،آب برآتش درونش بیفشاند. ولی چشمهای منتظر درپشت میله ها، منتظر دریافت جنازه هم بندشان .دراین سو خانواده ای و مردمی منتظر عفو واحسان مادری داغدیده. منتظرند تاپدر ومادری برسر دوراهی عقل واحساس پای براحساسات خود بگذارندواز حقوق حقه خویش بگذرند.

اما کیست که نداند، دست مادر برای برای نوازش است نه  برای فشردن طناب دار، برای مهر وعطوفت است نه برای خشم وغضب .صلابت پدر در تحمل سختی هاست ، بارهایی که بردوش کوه سنگینی میکند را بردوش پدر میگذارند.. پدر ومادر دلسوخته پیشینه خود را نگاه میکنند ،خاطرات گذشته در میان خویشاوندانشان را مرور مینمایند. ورقهای زیبایی از خاطرات ماندگار طایفه مالکی به چشمشان چشم نوازی مینماید.آری این طایفه ای است که تا دیروز "سوزن" و "لچک "زنها درآن حل دعاوی مینمود.

واما دراین سوی میله ها، چشمها ،چشمداشت دیگری دارند. چشم انتظارند تاببینند حبیب حبیبی وهمسرش خانم فکوری در آزمونی دشوار، برگ تازه ای از"گذشت "را بر گذشته طایفه مالکی رقم بزنند. همه این سو مضطرب ،جوان ترها در یأس وناامیدی، اما پیران سالخورده و دنیادیدگان طایفه مالکی میدانند حبیب وهمسرش، راهی خلاف پیشینیان خود نمی روند. ناگهان صدایی بلند شد:آمدند،آمدند ... حبیب آمد ...

 نفسها درسینه حبس ،چشمها مضطرب و گوشها منتظر سخن .... واما آنها گامها را آرام برمی دارند....

تا عبور از درب اصلی فاصله ها زمان براست و ثانیه ها بس طولانی .کسی نمی دانست گذشت تندتر ثانیه ها را آرزو کند یاگذشت کندتر آنهارا. به هر حال زمان گذشت ، ثانیه ها گذشت، فاصله ها طی شدو انتظار بسر آمد. ..... اما این بار میگویند: طناب را بردارید ....گذشت کردیم.... 

خبر به سرعت دهان به دهان چرخید : مادر وپدری دلسوخته از حقوق حقه خویش گذشتند.

هردو بانگاهشان میگویند "آن کردیم که انتظار شما بود" دست دعا برایشان به آسمان بلند شد: احسنت احسنت. اما به همین جا ختم نگردید. رفتند تا مسجد امام حسین(ع) را مهیای پذیرایی از همه کسانی کنند که ضمن ابراز همدردی ، این خانواده را در فرونشاندن خشم ترغیب و دلداری داده اند.آری آن روز در این طایفه ،خانواده  قاتل ومقتول  باهم جلوی درب مسجد میهمانان را خوش آمد گفتند، آنهم در روستای نام آشنای دهپاگاه.

   همه ،از طوایف مختلف ، نهادها وارگانها گرد هم آمدند. پس از قدر دانی وقدر شناسی ها، نماز را به جماعت گزاردند وبر سفره نان ونمک با پدر ومادری که  با احسان وگذشت به آرامش رسیده بودند بنشستند. بازهم دعا وتقدیر وتشکر.

مرحبا خانواده های حبیبی وفکوری که ضمن سربلندنمودن طایفه مالکی ،علیرغم از دست دادن عزیزشان ، عزت بکف آوردند.

این عزت ماندگارومحبوبیتشان برقرار

                                                                                                                      عزیزقلی باقری نسب

 لچک، لچکیlachakنیمچه کلاهی بود که زنان در زیر چارقد و روسری می پوشیدند و هنگامی که اتفاق بزرگی می افتاد و یا هنگام تأدیب گناهکار ،معمولا زنان دارای منزلت ،برای شفاعت،لچک خود را به صاحب حق یا مقام قضاوت کننده اعم از خان و کدخدا و...ارائه می نمودندکه احترام ویژه ای برای آن قائل می شدندو عمدتا هم چاره ساز بود.






تاریخ : شنبه 93/9/22 | 11:49 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مینی ویکی نت