بچه های کوهستان را می گویم. .همان جمع مصممی که هر بعد از ظهر دوشنبه ها ،دور از محیط ملال آور شهر با کوهستان صفا می کنند.
کورش و داریوش و ابوالفضل و علی محمد و ناصرخان مرادی که بتازگی به جمعشان پیوسته است.کمتر پیش آمده که برنامه منظمشان به هم بخورد وکسی از آنها غایب باشد مثل همین هفته که علی محمد به قصد پابوسی آقا عازم کربلا شده است.
براستی این همت می خواهد و شوقی وصف ناپذیر ...
غروب دوشنبه ها جمعی کوچک اما یکدل را ورزشی پوش دربالای جبل دراگ می بینی که پس از طی کوره راههای صعب العبور کوهستان، لبخندزنان در کنارصخره ای ازطبیعت زیبای مشرف به شهر زیبای شیراز،ضمن صرف چای و تنقلات ،گرم تعریفهای خوشمزه اند. وچه برخورد صمیمی و دوستانه ای دارند با دگر رهروان کوهستان این جمع باصفا!
یکی از دوستانشان نیز هر ازگاهی به قصدتنوع همراهیشان می کند اما ...
آنها به هرحال یک خشایار کم دارند ! برای سلامتی آنها وحفظ جمع صمیمیشان دعا میکنم وبه آنها غبطه می خورم.
راست گفته اندکه : همدلی از همزبانی بهتر است
خدای مهربانمان درهمه حال یار ویاورشان باد