به نام ایزد یکتا
پایانی بر آن سفر طولانی (نامه ای به همکارانم،درآخرین روزهای اداری)
با عرض سلام و ادب ،تقدیر بر این بود که پس از تجربه کردن های متفاوت و چشیدن طعم سوزناک بالا و پایین های روزگار وهمراهی با برهه ای از وقایع دهه 60 انقلاب اسلامی عمری را نیز در …. در کنار شما همکاران عزیزم و همچنین پیش کسوتانی که قبل از بنده ،محل خدمت را ترک گفته اند سپری کنم .
با همراه داشتن ره توشه ای از آرمان های والای انقلاب که در دوران جوانی اندوخته بودم و علیرغم کم تجربگی ها و کم حوصلگی هایم سعی داشتم به زعم خودم در حدّ بضاعت اندک خود به برقراری عدالت و مبارزه با تبعیض و ویژه خواری وتلاش در ادای امانت و سماجت در حفظ و ارتقای داشته های دستگاه مقدسی که از نان و نمکش بهره می بردم سهمی داشته باشم ، با سرمشق قرار دادن و باور این جمله تاریخی حضرت امام خمینی که ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم , نه مأمور به نتیجه. و این که : لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها
اما در کوران حوادث و گذشت سالها باورم شد که برای تحقق هر قدم از این آرمان ها و ارزش ها، بسیار هزینه باید داد و این راه را بدون سرزنش برخی و حتی بعضی از مدعیان دین داری و انقلاب مداری و بالاتر از آن رودررو قرار گرفتن و بریدن از نزدیک ترین دوستان و انگشت نما شدن و مورد طعن و لعن و نفرین قرار گرفتن و شایدگاهی مورد غضب قرار گرفتن از سوی برخی صاحب منصبان نتوان پیمود که البته بی انصافی است اگر ازتشویق و محبت قدرشناسان و دلسوزان در سطوح مختلف اداری غفلت نمایم به هرحال : در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
اینک دیگر زمان امّا و اگرها به پایان رسیده و فرصت ها منقضی و خوب یا بد، این برهه از پرونده کاری بنده بسته شدتا روزی که دگر باره در سرای دگر این پرونده گشوده شود که هان! در این فرصت چه کرده ای و چه اندوخته ای؟
………
ضمن خداحافظی از همه همکاران و دوستان عزیزم چه در استان فارس و چه در سازمان مرکزی ، ….. که در انجام وظایف محوّله ، بزرگوارانه همکاری داشتند و یا حمایتم نمودند تشکر نموده و از همه حلالیّت می طلبم و امیدوارم که کاستی های این جانب را به مِهر و کرم گسترده خود زینت بخشند.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد *** باقی همه بی حاصـلی و بی خبری بود
….
سی و یکم شهریور هزار و سیصد و نود و پنج/بخشی از نامه خداحافظی