f=e="t تابستان 94 - بر بلندای کوه بیل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
"بر بلندای کوه بیل"

این  شعر رو از وبلاگ گلپونه های وحشی براتون انتخاب کردم .البته متوجه نشدم شاعرش کیه . امیدوارم خوشتون بیادچشمک

گذشت ...

روزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشت 

شمع بودی و من پروانه ات بودم گذشت

دیگر آن روزی که مویت دام و خالت دانه بود

من اسیر دام بهر دانه ات بودم گذشت

آن زمان طی شد که بودی روز و شب در خانه ام

روزگاری هم که من در خانه ات بودم گذشت

از می عشق تو دیگر نیستم سر مست و خوش

گر زمانی سر خوش از پیمانه ات بودم گذشت

گفت ساقی بار دیگر با نگار بی وفا

روزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشت

 

http://rule.blogfa.com/post-73.aspx

گذشت 

 






تاریخ : جمعه 94/4/26 | 1:14 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

شعار تدبیر شیخ حسن روحانی بالاخره کارساز و نهایتا امروز توافق هسته ای حاصل شد .

 پس از سالها و ماهها و روزها و ساعتها و لحظه ها و ثانیه ها بالاخره دود سفید از دودکش ساختمان هتل کوبورگ بیرون زد   .مردان سیاسی ما انصافا زحمت کشیدند .درمصافی نابرابر، از جلو پنجه در پنجه با ابرقدرتهای جهان و از پشت آماج تهمت ها و زخم زبانهای عده ای خودی  ... ادامه مطلب...




تاریخ : سه شنبه 94/4/23 | 11:48 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

کوهستان کوه بیل سه روز است بی وقفه در آتش می سوزد . بر اساس خبر اخذ شده از ساکنین (طی تماس تلفنی )تا این لحظه نیروهای امدادی که امروز به منطقه اعزام شده اند و افراد بومی منطقه علیرغم تلاش و از خود گذشتگی چون فاقد امکانات مهار آتش هستند در مهار آتش توفیقی نداشته اند.








تاریخ : پنج شنبه 94/4/18 | 10:4 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

در بحبوحه عملیات گاهی فکر می کردم که در برابر ترکش خمپاره و گلوله ها ، لااقل در بخشی از بدنم نسبت به دیگر همرزمانم از امنیّت بیشتری برخوردارم ! چراکه بی سیم خودش با توجه به قطری که دارد می تواند همچون زره برای پشتم عمل کند! مخصوصا هنگامی که دستور عقب نشینی داده می شد و مجبور بودیم که مسافت نسبت زیادی را بدویم .

تا اینکه در برهه ای از عملیات با برادر بی سیم چی یکی از گروهانها مواجه شدم .فرمانده گروهانش به فیض شهادت نائل اومده بود و این برادر هم در قسمتی از بدن زخمی . جالب اینجا بود که هنوز بی سیمش کولش بود و آن را زمین نگذاشته بود .اما چه بی سیمی ! بخش قابل توجهی از آن به واسطه اصابت ترکش از دست رفته بود . مقداری سیم به هم پیچیده ویک تکه حلبی و آنتن و گوشی مانده بود! (این برادر رزمنده بنام عزیز ضیائی بعداً به فیض شهادت نائل آمد)

آن وقت به مقاومت زرهی که رویش حساب باز کرده بودم و توهمی که دچار شده  بودم پی بردم .

چگونه از نگهدار اصلی غافل و به این تکه حلبی امید بسته بودم?!

 






تاریخ : چهارشنبه 94/4/17 | 5:16 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:
 
در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمدو آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند. ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 94/4/15 | 11:7 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

شما چند پیاز در کیسه دارید؟ 

روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان می‌آید پیاز قرار دهید

روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که می‌روید این کیسه را با خود حمل کنید

شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت می‌کند

حکیم پاسخ زیبایی داد: «شاگردان عزیز :این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد

نقل مطلب با اندکی تغییر از سایت :یکی بود

 






تاریخ : شنبه 94/4/13 | 5:13 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

برخوردهای مسئولانه

پشت میزم همچنان مسئولانه نشسته ام و با جناب رئیس بخش کنترل کیفیت شرکت که افتخار داده اند گرم گفتگو.

تا حدودی خسته هستم وانتظار ندارم ارباب رجوعی این وقت ظهر به سراغم بیاید. ناگهان در باز می شود و آقای میان سالی با قدی بلند و لبخندی دلنشین وارد می شود و پس از سلام می گوید :آقای حاج ....

روی صندلیم جابجا می شوم و مسئولانه !جواب می دهم من حاجی نیستم (یعنی افتخار نداشته ام که به حج مشرف شوم )ولی فلانی هستم .بفرمایید! ادامه مطلب...




تاریخ : سه شنبه 94/4/9 | 12:12 صبح | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

داستان آموزنده : خر و زنبور

در چمنزاری حیوانات گوناگونی به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کردند. تا اینکه روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول چریدن می شود. از قضا خر ،گل کوچکی را که زنبوری در بین گلبرگهایش مشغول مکیدن شیره بود، می خورد و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، از باب ناچاری زبان خر را نیش می زند و تا خر دهانش را باز می کند او نیز از لای دندانهایش بیرون می پرد.

خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کرد،

ادامه مطلب...




تاریخ : یکشنبه 94/4/7 | 4:58 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()

افشای فسادهای کلان چه لزومی دارد و چه فایده ای بر آن مترتب است؟

آیا نظام حاکم بر کشورما قادر است بدون ملاحظه مقام و جناح و باند و دسته و گروه و نهادهای خاصّ و پدیده آقا زادگی و دانه درشت ها فسادها را شناسایی و بدون اغماض با آن ها برخورد و مجرمین را به مجازات قانونی برساند؟

دوستان گرامی

این بحث رو تو پارسی یار گذاشته بودم بعد تصمیم گرفتم اینجا هم جهت مطالعه شما عزیزان  بزارمش . بنابرین خواهشمندم با اعلام نظر تو  این بحث شرکت  داشته باشین .

اولین فایده مترتب بر افشای فسادها و خصوصا سوئ استفاده های اقتصادی و مالی این است که مفسدان شناخته تر می شوند و با معرفی به افکار عمومی حداقل برای مدتی امکان گرفتن پست های حساس دولتی و دسترسی به بیت المال را نخواهند داشت.

افشا و محاکمه و مجازات مفسدین

ادامه مطلب...




تاریخ : جمعه 94/4/5 | 2:49 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()
<      1   2      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مینی ویکی نت