f=e="t هم ولایتی های گرامی من که دیگر بریده ام لطفا عفو بفرمایید... - بر بلندای کوه بیل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
"بر بلندای کوه بیل"

راستش هم ولایتی های گرامی ،مدتهاست که می خواهم بی پرده و خودمانی تر با هم درد دل کنیم .این چیزهایی که میگویم بارها در لفافه و نکته و کنایه و یا هرترفندی که در دیار خودمان بلد شده ام و یا در جاهای خیلی دورتر یاد گرفته ام در برخی معاشرتها به شما ها و خصوصاً دوستان عزیزی که مثل خودم ادّعای روشن فکری دارند تا آن جا که گفتگو های 5+1 از ابتدایی ترین بحثهای روزمره شان است مطرح کرده ام. ولی متاسفانه این جور که پیداست علیرغم اینکه خیلی ها با آن موافقند ،قرار نیست حداقل در گذر نسل ما توجهی به آن بشود.  و لاجرم  هی حرص خورده ام، اوف کشید ه ام و در آخر هم راه به جایی نبرده ام.

لازم به گفتن نیست من هم به نوبه ی خود از این همبستگی و ابراز محبت بی کران شما به یکدیگر غبطه می خورم ، اما در کنار آن نمی دانم باید به برخی از این رسم و رسومات و در یک کلمه فرهنگ  و سنّت گذشته خودمان بالید و یا آن که بایستی از مضرّاتش شرمگین شده ، سر در گریبان فرو برد. بطور مثال ،وقتی می بینم وقتی فردی از طایفه به مشکلی دچار می شود و اکثرمان، خود را از او قایم می کنیم تا از درد و گرفتاریش  نشنویم و حتی اگر گاهی به سراغمان هم بیایند که قدمی برداریم ،به بهانه های مختلف طفره می رویم  و هزار جور بهانه  برای انجام ندادنش جور می کنیم،

اما به فرض اگر همین شخص ،ناگهان چشم برهم گذاشت و به دیار ابدی سفر کرد چه رشادتها که از خود بروز نمی دهیم

 :  

در اندک زمانی خیل عزاداران از پیر و جوان و کودک بر در سرای او تجمع کرده  وتکه زمینی را تسطیح کرده و داربستی را سرپا و کف آن را مفروش و با پهن کردن بساط پذیرایی مفصل، عمق فاجعه را برای همسایگآن به تصویر می کشیم. و البته اگر آن مرحوم جوان باشد چند قطره ای اشک هم از دیدگانمان جاری ، اما دیری نمی پاید که در دسته های چند تایی تقسیم و از هر دری سخن می گوییم از نرخ گوجه و بادمجان و فلفل در سال زراعی گذشته ،گرفته تا مشکلات صادرات صیفی جات به عراق و دیگر کشورهای عربی و آخر کار هم برای خالی نبودن عریضه از انرژی هسته ای هم که بلاشک حق مسلم ماست یادی می کنیم.

در این میان روشن فکران طایفه بیکار ننشسته و بسرعت به فکر می افتند که سنگین ترین عزاداری را برای متوفی  رقم بزنند . اول از همه اطلاع رسانی بموقع .خدا پدرش را بیامرزد آن بنده خدایی که پیامک را اختراع کرد چه خدمتی به بشریت منطقه ی ما کرده است! در اندک زمانی لیست بالا بلندی از آشنایان و اقوام و هرکسی که روزی اسمش به گوشمان خورده باشد فارغ از این که الآن در کجای کره زمین  قرار گرفته باشد ،تهیه و ترتیب ارسال پیامک داده می شود.

خب عزیزان دل ، خدا وکیلی چقدر به این موضوع و تبعات آن فکر کرده اید ؟ فاصله ولایتمان تا شهر محل سکنای ما بیش از 180کیلومتر است . آن هم  مسافتی که به لطف همکاری و رسیدگی مسئولان فداکار و از خود گذشته و همیشه پای کار بیش از 50کیلومتر آن از جگر زلیخا پاره پاره تر است و مورخان ،تاریخ دقیقی از زمان آخرین تعمیرات آن ذکر نکرده اند. بد نیست از عمق و ژرفای دست اندازها و چال و چوله هایش که از نیم متر تا یک متر نوسان دارد هم یادی بکنیم

 وآنگهی تا حالا اندیشیده ایم که فرضا ًاین بنده خدایی که حداقل حدود 180کیلومتر با مکان عزاداری فاصله دارد چگونه و تحت چه شرایطی باید خودش را به موقع به مراسم تشییع و ترحیم برساند ؟ در طول مسیر با چه خطراتی مواجه می شود ؟ موقع برگشت از مراسم و در رانندگی شب هنگام و بعضا در روزهای بارانی چه خطراتی تهدیدش می کند؟ و این که در صورت بروز سانحه چه مسئولیتی در قبال او داریم ،در قبال خانواده اش چه مسئولیتی احساس می کنیم . آیا اگر او هم خدای ناکرده  بواسطه حادثه ای جانش را  در این مسیر از دست داد وجدانمان سرزنشمان نمی کند؟

این رفتار ما با کدام حجّت شرعی یا عقلی قابل توجیه است؟ در کدام دین و مسلکی سفارش شده که 200کیلومتر مسافت با جادّه های غیر استاندارد جهت خواندن یک فاتحه برای عزیز از دست رفته ای طی شود که نسبت نزدیکی هم با شما ندارد. کدام عقل و منطقی حکم می کند که فردی برای خواندن یک فاتحه بطور میانگین در هر هفته حداقل یک روز از کار و زندگیش باز بماند و در این وانفسای رکود و تورم و بیکاری ، برای خوشامد صاحب عزا ، هزینه ی مضاعفی را بر دوش خانواده خود تحمیل کند و در این جادّه های حادثه خیز غوطه ور شود و ساعتها با بدن خُرد و خمیر و گاهی هنگام شب رانندگی کند تا جایی که هم جان خود و همرهانش را به مخاطره بیاندازد هم جان دیگران را.  

بستگان گرامی ! انصافا با توجه به این که عمده ی هم ولایتی های ما در شهر سکنا دارند آیا برایشان امکان پذیر نیست  برای سلامت جان دیگر هم ولایتی ها ، آستین بالا زده و از خودشان و عرق طایفه دوستی شان کمی مایه گذاشته و مراسم یادبود و ترحیم اموات تازه گذشته ی خود را در شهر برگزار نمایند تا برای خوش آمد خود ،دیگران را به سختی و مشقت نیاندازند و آن ها را به کام بلا نفرستند؟ 

 تا این جای کار هنوز جای شکرش باقی است . حالا فرض بفرمایید این بلوک فامور ما ماشاالله با آن گستردگی و جمعیت قابل توجه ، خدای ناکرده در هفته دو سه نفر فوتی داشته باشد ، آن وقت تکلیف چیست؟ آیا سایرین وظیفه دارند در هر هفته دو سه روز از وقت خود را در مراسم تشییع و تدفین و ترحیم طی نمایند ؟ پس تکلیف معاش روزمره شان چه می شود؟ حال اگر کارمند اداره ای، شرکتی و یا سازمانی باشند چطور؟ آیا محدودیت های اداری به آنها اجازه می دهد هم پای سایرین در این مراسمات ، در برابر صاحبان عزا رژه بروند؟ آیا فکر کرده ایم که طرف مقابل در صورت مواجه بودن با ناراحتی های عضلانی از جمله گردن درد و کمر درد  و دیسک و هزاران مصیبت دیگر  برای طی این مسافت حدود 400 کیلومتر ،چه خاکی باید بر سرش بریزد تا  خودش را برساند و در آن حضور و غیاب تاریخی اسمش از قلم نیفتد؟ واقعا ما که ادعای مسلمانی داریم کجای دین اسلام چنین اجازه ای را صادر کرده است؟

به هرحال هم ولایتی های گرامی، خدا بیامرزد همه رفتگانمان را ، ولی من استدعا می کنم لختی بیاندیشید و اندکی از این توقعات و انتظارات خانمان برانداز، کم کنید  ...من که دیگر بریده ام و شرمنده ام..... ،همانطور که در بالا هم اشاره کردم  به واسطه برخی مشکلات ، دیگر نه توان حضور مداوم در آن مراسمات  باشکوه شما را دارم و نه فرصتش را ... از همین جا هم از فرصت استفاده می کنم و عاجزانه سفارش می کنم هر وقت هم خودم فوت شدم بجز خانواده و وابستگان نزدیک، راضی نیستم احدی از شما عزیزان خود را به زحمت بیاندازد و این مرارت های پیش گفته را تحمل نماید... خدا بیامرزد همه رفتگانمان را ...برای آمرزش روح همه آن عزیزان طلب فاتحه می کنیم.

 






تاریخ : دوشنبه 95/7/12 | 10:59 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مینی ویکی نت